زبانحال حضرت زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
آنچه در کـربـبلا از غـمِ هـجـران دیـدم هـمـۀ حـادثـه را بـا دلِ ســوزان دیــدم کـربلا خاطرۀ سـیـنۀ پُر سوزِ من است من در این دشتِ بلا کـینۀ عـدوان دیدم عـرصۀ کـربـبـلا یـا که به جـولانِ بـلا من لبِ سـوخـته و تـشـنـۀ مهـمان دیـدم ای پـدر این که پـذیـرایی مهـمـان نبود نیـزۀ شـمـرِ لعـین بر لب و دنـدان دیدم خستهام سیـنۀ سوزانِ من و زخـم عـدو هر سـتـم را هـمه با دیـدۀ گـریان دیـدم گو پدر جان که من از غصۀ هجرت چه کنم نـرم شد پیکـرت از سـمِ سـتـوران دیدم پس تو ای شمر مزن پای به این جسمِ شریف پـاره پـاره بـدنـی فــرشِ بـیـابـان دیــدم بعـدِ آن حـلـقـه زده گـرِد خـیـامِ نــبَـوی خــیـمــۀ آل عـبــا غــارتِ آنــان دیــدم کربلا جلوهای از آیت و اسرارِ خداست از حـرم تا به حـرم رنـجِ فـراوان دیـدم کربلا خاطرهاش جور و جفا بوده و بس ظلم بیحد به خود و عمه و طفلان دیدم شام تا کـوفه بسی رنج کـشیدم ای وای عمرِ خود با محن و درد به پایان دیدم! |